و مرا ببرد به سالهای خیلی دور می خواهم بیست و چند سالگیم را توی یک خانه ی 50_40 متری درست وسط شهر بگذرانم… و خانم خانه ی مردی باشم که جز من و مادرش زن […]
ندائی با خالق سپیده ونور بڪَذار این صبح بہ پاس ڪَشودن چشمهایمان بہ آبي آسمان سر بر سجده عاشقي نهیم بار پروردگارا🌺 یاریم ده تا به سرای دنیا دل نبندم ، که هر دم جای کسی […]
عاشقانه ای از سر زمان با تو هستم مسافر دورهای بی غروب خداوند..وجودت را از رنگین کمان آفرید تا میان باران تنهائیم و خورشید امیدم پل باشی وکسی آنطرفتر از پائیز درزلال یکا یک رنگهایت…حسرت بکشد […]
مهربانی یک سلوک است! یک نیاز… نیازی برای آدم گمشده امروز مهربانی یک انتخاب است “باور کنیم آدمهای خوب خودشان نخواستند هفت خط باشند” کسانی که دوستتان دارند شاید پشت هر لبخندشان، از شما رنجی به […]
یکی بود یکی نبود… اون قدیما که تو شهر ما انتخاباتی در کار نبود و شاه خائن هنوز خائن بود ، خیابونا خلوت بودن و آسمونا آبی. اون قدیما که هنوز آدما زندگی یادشون نرفته بود […]
من امروزی نیستم! هر چه فکر می کنم جای من اینجا نیست ، من باید سال ها قبل از این زندگی میکردم در آن روزهایی که لاکچری ترین خانه ها، خانه های حیاط دار بود همان […]
با یک شروع عاشقانه کلاسیک موافقی؟! که چادر شیشه ای سر کنی و یک کاسه آش برای خانه ما بیاوری؟! که بعد از آن چادرت عاشقانه ترین پوشش ممکن باشد! از همان عشق هایی که در […]
مشت ميکوبم بر در پنجه ميسايم بر پنجرهها من دچار خفقانم، خفقان! من به تنگ آمدهام، از همه چيز بگذاريد هواري بزنم، -آآآآآآي! با شما هستم! اين درها را باز کنيد! من به دنبال فضايي ميگردم، […]