تب داشتمدلم به کوچه دویدباران می آمدکسی چتر بدستش داداما اودریا را می خواست..با همه در وگهر هایشدریا دور بودو چتر ها زیاد ….من چتری جز عشق نداشتم !!!!!
خدایا ..مهربان من..سلام من بیدار شدم تا روزم را اغاز کنم .فکر میکردمچه لحظه هايی که در زندگی ترا گم کردم اما تو همیشه کنارم بودی …چه دقیقه ها که حضورت را فراموش کردم اما تو […]
بودن یا نبودندیگه چه فرقی می کنهوقتی تواونی که باید، نیستیدیگه وقتی هم هستیانقدر از دیگران حرف میزنیکه بازم انگار نیستی…..!پش نباشی بهتر مرگ یکبار شیون یکبار
دیروز به دانه دانه های تسبیح دست بردم… تا فردا فردا ی گم در گم خود رابشمارم…ویا دیروز دیروز رها شده ام راوامشب دانه دانه های نور در نور …نزدیک ودور ولطفت را میشمارمتسبیحم پاره شد…ودانه […]
• با من بود • بی رازی در میان• نامم را نپرسید• نامی را نگفت چه حاجت بنام• نامی نداشت..فقط• دستانم را ورق زد• سرودهای قلبم را گوش کرد..و بعد• در شامگاه ابری شهری دور….در ایستگاهی […]
زندگی رقص نجیبی ستکه از چشمه ی بودن، جاریسترقص یک شاپرک بازیگوشلای یک دسته گل ِ یاس معطر در باغ . . .رقص ِ یک نغمه ی آرام ِ اذانکه شبی باد میان من و این […]