تو از کدام بیابان تشنه می آیی ای بادکه بوی هیچ گلی با تو نیست نه زوزه ی کشیده ی گرگ گرینه آشیان خراب چکاوکینه برگ خرماییتو از کدامبیابان می آیی ؟پرندگان غریبی از این کرانه […]
دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند» افسوس که افسانهسرایان همه خفتند اندوه […]
من یک معذرت خواهی به تو بدهکارم! برای تمام نداشته ها و نا بلدی هایم… راستش باید من را ببخشی که بلد نیستم مثل معشوقه های امروزی باشم… بلد نیستم که کدام رنگ را […]
ساقی نامه مولانا میر رضی الدین ارتیمانی خدایا به جان خراباتیان ، کزین تهمت هستی ام وارهان به میخانه ی وحدتم راه ده ، دل زنده و جان آگاه ده که از کثرت خلق تنگ آمدم […]
شب ها من همنشین مهربان ترین گلهای باغچه ام_نگاهم تا دور دست ترین اسرار ناگفته شب پر می گیرد_ومی بینم زمین .گلها .. پرنده ها ….ستاره ها واسمان پر از کلماتیست که با عشق بیگانه نیستند_ […]