من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیاآن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقاندور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا نانی بده نان […]
شبیه چه هستم?اسب سپیدی که در دشتی بی انتها می تازدپرستویی که فصل های کوچ را می شناسدآن ماهی آزاد که تن خویش به دریا می سپاردآتشی که میلی به خاموشی ندارددرخت سروی که همیشه سبز […]
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیمامید ز هر کس که بریدیم،بریدیمدل نیست کبوتر که چو برخاست نشینداز گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بودحالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیمنام تو […]
ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرانرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا گفت:« خاموش درین جا چه نشستی؟» گفتم:بوی « محبوبه شب » می برَد از هوش مرا بوی محبوبه شب، بوی جنون […]
نذر کرده ام یک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خوردکه ضربه های روی سر را باید آرام بوسیدو بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد.یک روزی […]