دل آزاده از طول امل بسیار می پیچد که مصحف بر خود از شیرازه زنار می پیچد کدامین بی ادب زد حلقه بر در این گلستان را؟ که هر شاخ گلی بر خویشتن چون مار می […]
دل آزاده از طول امل بسیار می پیچد که مصحف بر خود از شیرازه زنار می پیچد کدامین بی ادب زد حلقه بر در این گلستان را؟ که هر شاخ گلی بر خویشتن چون مار می […]
دوش آن نامهربان احوال ما پرسيد و رفت صد سخن سر کرد، اما يک سخن نشنيد و رفت هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد روزگاري خاک خورد، آخر به خود پيچيد و رفت […]
عمری است حلقهی در میخانهایم مادر حلقهی تصرف پیمانهایم مااز نورسیدگان خرابات……. نیستیمچون خشت، پا شکستهی میخانهایم مامقصود ما ز خوردن می نیست بی غمیاز تشنگان……. گریهی مستانهایم مادر مشورت اگر چه گشاد جهان ز ماستسرگشتهتر […]