حالا که رفته ای سر می گذارم بر شانه ی همه ی نیلوفرانی که امسال بی تو گریسته اند گریسته اند ولی بی تو نزیسته اند حالا که رفته ای بهانه ی خوبی است برای باران […]
من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد تا به غایت ره میخانه نمیدانستم ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد زاهد و عجب و نماز و […]
گلویم سخت پر درد و صدایم سخت دلگیر استهوای عشق مسموم و محبت پا به زنجیر است به چشمِ خویش دیدم پیکرِ الفت به پای دار به پا خیزید ای یاران نفیرِ بارشِ تیر است بگو […]
برای دنیایی می گریم که مرزها و مذهب ها و رنگ ها بی پروا به سلاخی عشق _کهبزرگترین موهبت خدا ست _ اقدام می کنند...”وباز دم از عشق می زنند برای ازادی دلم خون است که […]
هیچ زنی را ،در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی که بهیکباره عاشق مردی شود !.زن ها آرام آرام در یک مرد جوانه میزنند اما “امان از وقتی که زنی ، در وجود مردش ریشه […]
مردان خدا پرده ی پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدندهردست که دادند ازآن دست گرفتند هرنکته که گفتند همان نکته شنیدندیک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدندیک فرقه […]
کاش می شد لحظه ای پرواز کردحرفهای تاره را آغاز کردکاش می شد خالی از تشویش بودبرگ سبزی تحفه ي درویش بود کاش تا دل می گرفت و می شکستعشق می آمد کنارش می نشستکاش هر […]