حافظ

۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

صبح دولت

صبح دولت می‌دمد کو جام همچون آفتابفرصتی زین به کجا باشد بده جام شراب خانه بی‌تشویش و ساقی یار و مطرب نکته‌گویموسم عیش است و دور ساغر و عهد شباباز پی تفریح طبع و زیور حسن […]
۲۱ فروردین ۱۳۹۴

من و انکار شراب

من و انکار شراب این چه حکایت باشد غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد تا به غایت ره میخانه نمی‌دانستم ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد زاهد و عجب و نماز و […]
۱۹ بهمن ۱۳۹۳

دمی با حافظ بزرگ

فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی دادکه می حرام …..ولی به ز مال اوقاف استبه درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکشکه هر چه ساقی ما کرد عین الطاف استخواجه رند شیراز حافظ […]
۶ بهمن ۱۳۹۳

‫من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم‬

‫من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم‬‫لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم‬‫ دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو‬‫که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم‬‫ همتم بدرقه راه کن ای […]
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۳

زبان حال

بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردمیا رب مباد کس را مخدوم بی عنایتاز هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزودزنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایتدر این شب سیاهم گم گشت راه مقصوداز […]
۱۵ آذر ۱۳۹۲

نگاهی به طنز در شعر حافظ1

زبان رندانه شعر حافظ به طنز تکیه کرده است. طنز ظرفیت بیانی شعر او را تا سر حد امکان گسترش داده و بدان شور و حیاتی عمیق بخشیده است. حافظ به مدد طنز، به بیان ناگفته […]