هم پیاله ی ما باشما که رفتیم بر بادیمزیر گنبد اینچرخ از تعلق آزادیم بی نیاز و تنها باشتشنه باش و دریا باشفارغ از من و ما باشهم پیاله ی ما باشهم پیاله ی ما باشدر […]
برای تکرار آیه های دوستی، از سد شب خواهم گذشت و راه بر تاریکی خواهم گرفتتا به سحر خواهم رفت به دنبال سپیده، و نور را به آفتاب خواهم سپردخورشید را به پشت بام خواهم آورد […]
الهی تو ما را جاهل خواندی از جاهل جُز خطا چه آید؟ تو ما را ضعیف خواندی، از ضعیف جُز خطا چه آید؟ الهی، یک دلِ پُر درد دارم و یک جانِ پُر زَجر، خداوندا این […]
الهی !نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم، نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی.در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی.پشت دیوار نشینم، چو گدا بر سر راهی.کس به غیر تو […]
صبح امروزکسی گفت به من:تو چقدر تنهایی! گفتمش در پاسخ:تو چقدر حساسی؛ تن من گر تنهاست،دل من با دلهاست، دوستانی دارمبهتر از برگ درختکه دعایم گویند و دعاشان گویم،یادشان دردل من،قلبشان منزل من…!صافى آب مرا يادتو […]
درمسلک ما سوخته دلان..نیرنگ حرام است… این بخت، گهی تلخ و گهی نیز..بکام است… گرچه ما اهل شب و مسجد تسبیح نباشیم… در مذهب ما حق رفاقت به تمام است… با هر که نشستیم، دل از […]