محکومم به سکوتی به وسعت تمام حرفهایم ! نمی دانم .. برای خودم می نویسم .. برای تو .. شاید هم برای آنها !! فریاد می زنم اما از دیوار سکوت که عبور می کند خاموش […]
ياد ايامي که خوردم باده ها با چنگ و نيجام مي در دست من، ميناي مي در دست ويدر کنار آيي،……. خزان ما زند رنگ بهارور نيايي فرودين افسرده تر گردد ز ديبي تو جان من […]
آب حيات من است، خاک سر کوی دوستگر دو جهان خرميست، ما و غم روی دوستولوله در شهر نيست جز شکن زلف يارفتنه در آفاق نيست جز خم ابروی دوستداروی مشتاق چيست؟ زهر ز دست نگارمرهم […]
پيش رخ تو اي صنم، كعبه سجود مي كنددر طلب تو آسمان جامه كبود ميكندحسن ملائك و بشر جلوه نداشت اينقدرعكس تو ميزند در او، حسن نمود ميكندناز نشسته با طرب، چهره به چهره ،لب به […]
به دريايي در اوفتادم كه پايانش نميبينم به دردي مبتلا گشتم كه درمانش نميبينم در اين دريا يكي در است و ما مشتاق در او ولي كس كو كه در جويد كه جويانش نميبينم چه جويم […]