IIچه شبها تا سحر عریان …بسوز فقر لرزیدم چه ساعتها که سر گردان …به ساز مرگ رقصیدم فتادم در شب ظلمت..واستبداد و جهل وخون بقعر خاک پوسیدم همان دهری که با پستی…به قنداق تفنگم کوفت دندانم […]
کار شیرین به جهان شور بر انگیختن است!عشق در جان کسی ریختن است !کار فرهاد بر آوردن میل دل دوستخواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن……خواه با کوه در آویختن است.رمز شیرینی این قصه کجاست […]
وقتی به تنهایی امباران میریزد!پر میشوم از اتاق کوچک تووخاطراتی که هر غروب در حوالی دلتنگی ام آبتنی میکنند!سالگرد تشیع جنازه ی چشمان من است!در میانه ترین خاور آغوشت!شبگیسویت خواب میریزد بر پلک پنجره!نفس که میزنی!واژه […]
من دران باغ گل سرخ با نگاه پر زعشق زیر ان ساقه تر در کنار شاپرک شبنم روی چمن قلب دریائی من عشق را زمزمه کردم در گوش باز فریاد زدم .. ترا من دوست دارم…تو […]
پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست هر کسی قصهی شوقش به زبانی […]