صفحه اصلی

۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

اعجاز من

صدایم کن اعجاز من همین است نیلوفر را به مرداب می‌‌بخشم باران را به چشم‌های مردِ خسته شب را به گیسوانِ سیاهِ سیاهِ خودم و تنم […]
۲۸ فروردین ۱۴۰۰

ما سالهاست سقوط کرده ایم نه هبوط

۲۸ فروردین ۱۴۰۰

دستان تو

برای لحظه ای دستانت لطیفت را به من بده چشمانت زیبایت را ببند بگذار دلم با انگشتان تو این بار روی دیوار نقاشی بکشد و حس […]
۲۸ فروردین ۱۴۰۰

عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مرا

عاشقم ، سوخته ام ، وابگذارید مرا لحظه ای با دل شیدا بگذارید مرا من در افتاده ام از پا ، دگر ای همسفران ببُرید از […]
۲۸ فروردین ۱۴۰۰

مستانه میرقص

صنم می گوی و در بتخانه می رقص نوایی می زن و مستانه می رقص عجب ذوقی بود ….در رقص مستی تو نیز ای باده در […]
۸ اسفند ۱۳۹۹

سحر نزدیک است

از من پرسید برای خدا بگو چه شد که شاخه های درخت بلوط خشکیدند ؟ دریا ها سنگ شدند کوه ها فروریختند پرندگان خاموش ..گلها پژمرده […]
۸ اسفند ۱۳۹۹

وقتی کسی را که دوستت دارد آزردی… با غرورت ..با دروغهایت ..با پنهان شدن پشت دیگران او آرام آرام شکسته میشود اما می ماند نه اینکه […]
۸ اسفند ۱۳۹۹

رفتیم وکس نگفت زیاران که یار کو؟

رفتیم و کس نگفت ز یاران که یار کو؟ آن رفته ی شکسته دل بی قرار کو؟ چون روزگار غم که رود رفته ایم و یار […]
۸ اسفند ۱۳۹۹

پیله ی درد

گاهی اوقات قرارست که در پیله ی درد نم نمک “شاپرکی” خوشگل و زیبا بشوی گاهی انگارضروری ست بِگندی درخود تا مبدل به” شرابی” خوش و […]