مثل سکوت ساده ی صحرای خسته بودمردی که پای غربت دریا نشسته بودانگار با وجود تمام بلندی اشمثل نماز ظهر مسافر شکسته بودهر شب عبور خط نگاهش به جاده بودمردی که هیچ کس به دلش دل […]
چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟چه کسي تيشه براين شاخه ي افتاده زمين، مي کوبد؟اين تبر مال تو نيست؟دستها آن تو نيست؟تو چه محکم و چه کاريو چه باعشق وعلاقه به من شاخه […]
درخت كوچك تنها به باد عاشق بودو بادبی سرو سامانو بادسر گردان وباد چون من ..شاید زندگی بر باد بود وشاید درخت در انتظار تبر تمام قصه همین بود،راست می گفتی !
باز گشتم امشب از میخانه امــــا مست مست سر درون سینه و تنهای تنهـــــا ، مست مست در میــــــان کوچهها افتان و خیزان ، چون نسیم جامه وارون کرده و شیدای شیدا ، مست مست بــــــــــــــا […]
نمی دانی پنجره از قاب چشمدر کوله بار جاده سال ها تب باران دارد و انگشتی مدام ،دنبال نشانه هااندام شب را زیرو رو می کندبوی تو کدام قسمت ذهنم را اشغال کردهکه گلوی فاصله ،در […]