سر خوش از کوی خرابات گذر کردم دوشبه طلب کاری ترسا بچه ی باده فروش پیشم آمد به سر کوچه پری رخساریکافری، جلوه گری، زلف چو زنار به دوش گفتم این کوی چه کوی است، تو […]
خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ استوقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ استخود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ استچون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ […]
اوراق شعر ما رابگذار تا بسوزندلب های باز ما رابگذار تا بدوزندبگذار دستها رابر دستها ببندندبگذار تا بگرئیم بگذار تا بخندندبگذار هر چه خواهندنجوا کنان بگویندبگذار رنگ خون رابا اشکها بشویند بگذار تا خدایان دیوار شب […]
کافر عشقم، مسلمانی مرا در کار نیست ہر رگ من تار گشتہ، حاجت زُنار نیستاز سر بالین من برخیز ای نادان طبیبدردمند عشق را دارو بہ جز دیدار نیستناخدا بر کشتی ما گر نباشد، گو مباش […]
دلي که عاشق باشد اندوه داردودلی که اندوه داشته باشد نياز به شانه داردنه نصيحتمهربانی میخواهدنه پند..نه مصلحت نوازش میخواهد ..نه تشر همدل میخواهد نه معلم اخلاق باید اور را زیر چتر خود گرفت نه اینکه […]
خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر آسمان بی هدف ، بادهای بی طرفابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر ای نظاره […]
خیز که جلوه می کند چهره دلگشای گلعالم بیخودی خوش است خاصه که در هوای گل نافه گشای بوستان سکه به نام گل زدهخطبه بلبلان همه نیست مگر ثنای گلتاج مرصع آورد شاخ ز هر شکوفه […]
زنی که گلوبندی از بهار نارنج به گردن داردو ریحان و نعنا در باغچه می کاردبرای قمری ها دانه می پاشد وبا باران حرف میزند..دوستت دارم را برای هرکسی نمی خواندناخن هایش را با حنا رنگ […]