عارفی را دیدیم که در دستی آب داشتو در دستی آتش..میگفت میرومکه آب بر دوزخ ریزم و آتش در بهشت کشم... تا کسی خدا را نه از بیم آتشپرستد و نه از ذوق بهشت..خدا را برای […]
در حضور خارها هم مي شود….. يک ياس بوددر هياهوي مترسک ها ….پر از احساس بوددست در دست پرنده ….بال در بال نسيمساقه هاي هرز اين ……بيشه ها را داس بودکاش مي شد …حرفي از “کاش […]
نوش نوش بزم مستان کی به من فرصت دهدتا که قیل و قال عقل یاوه گو را بشنوممن مرید عشقم و افتاده در دام جنوننیستم غافل… که قول فتنه جو را بشنومگوشه ی میخانه را خواهم […]
• با من بود• بی رازی در میان• نامم را نپرسید• نامی را نگفت چه حاجت بنام• نامی نداشت..فقط• دستانم را ورق زد• سرودهای قلبم را گوش کرد..و بعد• در شامگاه ابری شهری دور….در ایستگاهی متروکه• […]
نه بر پیکار ما با با طعنه هر فرزانه می خنددبسهل انگاری ما هر عاقل ودیوانه میخنددستونهائی که میلرزید از طوفان خشم مابروی لاشه بیجان ما مستانه می خنددگلستان که نشد این ملک تا بلبل در […]