صفحه اصلی

۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

فریاد می کشی ..که هنوز زنده ام

ازخود که می گریزی، میان آب وآتش غلت می زنی وهراتفاقی می تواند بیافتد ناگاه: کبوتری برشانه ات می نشیند،کبوتر ارزوها شاعرمی شوی .. بغض می […]
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲

مرد غریبه

زن , نشسته بود لبه تخت.. شکسته و بیروح….دعا دعا میکرد مردغریبه  زودتر برود مرد غریبه لباس هایش را پوشید پول را روی میز گذاشت بوسه […]
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲

جهان عاشقی

عاشق که باشی ودر عشق صادق اگر باشی  تمام جهان نشانه آن چیزی است که دوستش داری  یک موسیقی زیبا تر به عرش می برد  یک […]
۶ اردیبهشت ۱۴۰۲

اینه چشمان

در اینه چشمان زیبایت زلفهای دختر عشق را شانه میزنم ولب های تو را سرخابی می کنم   در نگاه دلکشت دوستت دارم را بی گفت کلامی […]
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

مرد غریبه

  میانِ لباسهایِ آویزان ,روی بندِ رخت چشمهایِ زنی پیداست که تمام زنانگیش درچمدان عروسیش جا ماند و بی هیچ بوسه ای خسته از تن سپردن […]
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

چشمان بلورین

بلورین است وشیشه ای چشمانِ مردی که تو را در بند  کرده، از زمستان می‌آید،  قلبش یخ زده است او نمی‌داند شادی پروازِ پرستوها در آسمانِ […]
۵ اردیبهشت ۱۴۰۲

اعجاز من

صدایم کن اعجاز من همین است نیلوفر را به مرداب می‌‌بخشم باران را به چشم‌های مردِ خسته شب را به گیسوانِ سیاهِ سیاهِ خودم و تنم […]
۲۸ فروردین ۱۴۰۰

ما سالهاست سقوط کرده ایم نه هبوط

۲۸ فروردین ۱۴۰۰

دستان تو

برای لحظه ای دستانت لطیفت را به من بده چشمانت زیبایت را ببند بگذار دلم با انگشتان تو این بار روی دیوار نقاشی بکشد و حس […]