من همه مرگها را می شناسم ..من با همه مرگها مرده ام،ایا بازهم همه مرگها را مي خواهم كه باز بميرم؛؟مرگ چوبين درخت رامرگ سنگي كوه رامرگ خاكي خاك رامرگ برگيِ خشاخشيِ علفهاي تابستاني راو بينوا […]
بیا از خودمان بگوییم. از چند سال پیش. از وقتی بچه تر بودیم. وقتی عاشق این و آن می شدیم و دو شب و سه روز عاشق می ماندیم. بیا از حماقت هایمان بگوییم و خودمان […]
یک نفر هست که مثل ِ من و شعرم تنهاست…یک نفر هست که در قافیه هایم پیداست…یک نفر هست که رویای ِ من است و قلمم…یک نفر هست که همچون قلم ِ من شیداست…یک نفر هست […]
تنهایم وغمگینسردم است واز درون دارم یخ میزنم….نه …سالهاست یخ زده ام .سالهاست چشمان شیشه ایم را به فضا میدوزم به دور ..به نزدیک ..وبه نقطه ای در دیوار قفس انها از نگاه تهی شده اند…واز […]
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخمدار است با ریشه چه می کنید؟ گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمینِ پرنده ای پرواز را […]
تو یعنی یک شقایق را به یک پروانه بخشیدنتویعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدنتویعنی یک کبوتر را زتنهایی رها کردنخدای آسمان ها را به آرامی صدا کردن اگر دریای دل آبیست، تویی فانوس زیبایش […]
با تمام وجود سالها ..نه قرنها هر روزوهرشب به نوای کائنات گوش جان سپردم نواهای زیبا ..شگرف ومرموز طبیعت را شنودم صدای نسیمی که از لابلای سروها میگذشت ومیگذرد صدای رعد را درمیان ابرها ..بوسه شبنم […]
یادش بخير… زمانی درختان با هم صحبت ميکردند ، در گوش هم قصه می گفتند شاید ترانه عاشقانه میخواندند هرچند کوتاه!! در نزديکی کوه ها صدای تيشه به گوش ميرسيد انگار فرهاد داشت برای دلبرش نهر […]