فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی دادکه می حرام …..ولی به ز مال اوقاف استبه درد و صاف تو را حکم نیست خوش درکشکه هر چه ساقی ما کرد عین الطاف استخواجه رند شیراز حافظ […]
خلوتم راه رسیدن به خداست خلوتم را نشکنشاید این خلوت من کوچ کندبه شب پروانه..به شپیده ..به شبنم به صدای نفس غزل حافظ وسعدی ..به خروش شهنامه…به طلوع اخرین افسانهو غروبی که در اننقش دیوانگی یک […]
ای نا اشنا بعهدپیمانه ای که ریخت به کامتشراب عشقچون سست عهد ادمکان ..شکسته بادان رشته های مهر ومحبت که بسته ایبا دشمنان منهمه از بن ..گسسته بادچون طوق بندگینوح سمنانی
پاییز برگریز گریزان ز ماه و سال بر سینه سپیده دم تو نوار خون آویختندبا صبحگاه سرد تو فریاد گرم دوستآمیختندپاییز میوه سحری رنگ سخت وکالواریز قصر اب تو در شامگاه سرخ نقش امیدهای به آتش […]
روزگار بمن اموختگرچه من ناتوانم ودر قفس تن اسیرولی در ماورا این جهانانسوی اندیشه ها ..در مرکز عشقپروردگاری توانا هست که عاشق انسان استهمه عدل است ..رحمت است ..مهربانیستوبرتر از همه عشق هااست .او عاشق […]
من از تو یاد گرفتمکه تن به یاس بشویمشبیه باغچه باشمهمیشه راست بگویمتو رو به اشک نوشتمکه از تو رنگ بگیرمکه از تو سیر بنوشمدم قشنگ بگیرممن از تو یاد گرفتمکه بی دریغ بخندمکه بی حساب […]
دیگر به یاد ِ کس نمی آیدآغاز ِ این راه ِ هراس انگیزچونان که خواهد رفت از یاد ِ کسان افسانه ی ما نیز!– با ما و بی ما آن دلاویز ِ کهن زیباستدر راه بودن […]
حوالی همین بهار نارنج ها به تو سلام می کنم …کنار تو می نشینم و در کنار تو…شهر بزرگ من بنا می شود! سلام را آخر بده وقت برای سلام زیاد است. اول دوستت دارم…بعد اگر […]