آسمان را به سر اين همه زندان نزنيد زخم ها بر دل اين خانه ي ويران نزنيد همه در دخمه ي تاريكي ِ خود گم شده ايد حرف يك شهر چراغاني و تابان نزنيد ترس در […]
۲۳ دی ۱۳۹۷
دوست من …نه از من مگریز من از مردمان خنجر بدست نیستم به دستهایم بنگر ..در یکی شاخه زیتون به نشانه صلح در دیگری گلی سرخ به نشان عشق فقط برای تو با قلبی به زلالی […]
اگر به من بگويند چيست؟ میگويم پذيرش است. یعنی: پذيرفتن شرايط با تمام سختی هاش… پذیرفتن آدم ها با تمام نقص هاشون…. زیبائی هاشون وطرز تفکرشون پذيرفتن اینکه مشکلات هست و بايد به مسير ادامه داد… […]
فرهنگ هر کشوری مانند عکسی است که در قابی نهاده شده است و قاب آن چارچوبی است که از تاریخ، ادبیات، باورها و منش نامدارانش ساخته شده است. ادبیات به عنوان یکی از اضلاع این چارچوب […]
تنها بیا می بینی من تنهایم ومنتظر همراهت بیاورابرها را باران را وعشق را کویرتشنه است نه پرنده حوصله پروازدارد و نه شترها نای دویدن در انتهای سراب مارها می خزند بر اندام مرگ مرگ دوری […]
یادش بخير… زمانی درختان با هم صحبت مي کردند ، در گوش هم قصه می گفتند شاید ترانه عاشقانه می خواندند هرچند کوتاه!! اخه نه صدای تبر بود ونه اره برقی در نزديکی کوه ها صدای […]
از من مگریز مهربان که دریا دریا تنهایم.. وساحل ساحل در پی تو می گردم .. در دریای محبت به جستجوی دری شاهوار چون تو بودم پس اینک که یافتم • بکنارم بنشین ومرا به شط […]
آخر این هم شد زندگی؟! صبح به صبح هنوز چشم هایمان درست باز نشده اول تلگرام و اینستا را چک میکنیم که چی؟! به فرض که فلان آدم هم آمد زیر پستمان چهارتا قلب و دوتا […]