وقت آنست که ما جانب میخانه شویمچون پری ساقی ما شد همه دیوانه شویمجرعه ای چون بچشیدیم ز میخانه ی عشقعهد و پیمان شکنیم از پی پیمانه شویمآشنای حرم عشق چو گشتیم کنونخویش را ترک کنیم […]
باز کـن ! فــرق نـــدارد چـــه شــرابــی بـاشـــداز در مــســجــد و مــیــخــانــه نـبایــد تــرســیـد راز بــد مـســت شــدن در خـُـم می پـنهان استسر بکش ! از دو ســه پـیـمانــه نباید ترسـیـد بگذر از مــردم ســجـّـاده نـشـیــنی […]
من از عطر آهسته ی هوا می فهممتو باید تازه گی هااز اینجا گذشته باشی.گفت وگوی مخفی ماه وپرده پوشی آب همهمین را می گویند. دیگر نیازی به دعای دریا نیستگلدان ها را آب داده ام […]
می دانمحالا سالهاست که ديگر هيچ نامهای به مقصد نمیرسد حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری آن همه صبوری من ديدم از همان سرِ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازهی […]
کاری نمی شود کردزندگی یک مهمانی اجباری ستزنیاز آرایشِ زیادبه دلقک ها شبیه شده استزنی دیگرزیرِ حجاببه معصومیتِ از دست رفته اششکلک در می آوردکمی آن طرف ترمردیدر کت و شلوارمردانگی را عکس گرفتو مردی دیگربا […]
قطره ای آبم ز چشمی اشکبار افتاده امپاره ای آهم به راهی بیقرار افتاده امآتشم در خرمن امال خویش افکنده امناله ام در دامن شبهای تار افتاده امبوسه ای نشکفته ام در موی او پیچیده امحسرتی […]
زندگی کن نه برای دیگران ، نه به خاطر چیزی .فقط برای خود زندگیبرقص ، فقط به خاطر خود رقص ؛بخوان ، فقط برای آواز ؛آن گاه سرتا پای زندگیات ملکوتی می شود ،و فقط در […]
وقت آنست که ما جانب میخانه شویمچون پری ساقی ما شد همه دیوانه شویمجرعه ای چون بچشیدیم ز میخانه ی عشقعهد و پیمان شکنیم از پی پیمانه شویمآشنای حرم عشق چو گشتیم کنونخویش را ترک کنیم […]
باز کـن ! فــرق نـــدارد چـــه شــرابــی بـاشـــداز در مــســجــد و مــیــخــانــه نـبایــد تــرســیـد راز بــد مـســت شــدن در خـُـم می پـنهان استسر بکش ! از دو ســه پـیـمانــه نباید ترسـیـد بگذر از مــردم ســجـّـاده نـشـیــنی […]
من از عطر آهسته ی هوا می فهممتو باید تازه گی هااز اینجا گذشته باشی.گفت وگوی مخفی ماه وپرده پوشی آب همهمین را می گویند. دیگر نیازی به دعای دریا نیستگلدان ها را آب داده ام […]
می دانمحالا سالهاست که ديگر هيچ نامهای به مقصد نمیرسد حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری آن همه صبوری من ديدم از همان سرِ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازهی […]
کاری نمی شود کردزندگی یک مهمانی اجباری ستزنیاز آرایشِ زیادبه دلقک ها شبیه شده استزنی دیگرزیرِ حجاببه معصومیتِ از دست رفته اششکلک در می آوردکمی آن طرف ترمردیدر کت و شلوارمردانگی را عکس گرفتو مردی دیگربا […]
قطره ای آبم ز چشمی اشکبار افتاده امپاره ای آهم به راهی بیقرار افتاده امآتشم در خرمن امال خویش افکنده امناله ام در دامن شبهای تار افتاده امبوسه ای نشکفته ام در موی او پیچیده امحسرتی […]
زندگی کن نه برای دیگران ، نه به خاطر چیزی .فقط برای خود زندگیبرقص ، فقط به خاطر خود رقص ؛بخوان ، فقط برای آواز ؛آن گاه سرتا پای زندگیات ملکوتی می شود ،و فقط در […]