دنیای روشن ما …..برتر ز کفر و دین استمن عاشقم تو زاهد،… فرق من و تو این استفردوس و حور و دوزخ ……یکتن ندید و بینمتیری که در کمان است، مرگی که در کمین استدر پشت […]
گیج شدم . نمیدانم !!!!در این سرزمین…تو این دوران چرا باز خواب باران را دوست دارمخواب گل ..خواب شبنم ..خواب دویدن تا بینهایت در ساحل خواب شکستن درهای هر قفس ..ازادی …عدالت خواب پرواز .. اوج […]
نمیدانم، نمیفهممکجای قطرههای بی کسی زیباست؟نمیفهمم، چرا مردم نمیفهمندکه آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت میلرزدکجای ذلتش زیباست؟نمیفهممکجای اشک یک باباکه سقفی از گل و آهن به زور چکمه بارانبه روی همسر و پروانههای […]
دلم گرفته استدلم گرفته استبه ایوان می روم و انگشتانم رابر پوست كشیده ی شب می كشمچراغ های رابطه تاریكندچراغهای رابطه تاریكندكسی مرا به آفتابمعرفی نخواهد كردكسی مرا به میهمانی گنجشك ها نخواهد بردپرواز را به […]
شمع تصويريم، از سوز و گداز ما مپرسپرتوي از رنگ تا باقيست، با ما آتش استغرق وحدت باش اگر آسوده خواهي زيستنماهيان را هر چه باشد غير دريا آتش استبیدل دهلوی
تو زیبایییگانه و ساده همانند خودتچشمانی پر ازعشق وکلامی پر از مهر با سلوک شگفت اندامت ونان تازه ی هر روزنگاه ت مرا می خوراند نان عشق را و زمزمه ی دستان سخاوتت در سفره نوازشت […]