تو مرا باور کن لغزش اشک پریشان شده از چشم مرا باور کن که نداند به کدام سوی روان است روان من ندانم که چرا غرق تمنای توام وتو پرسیدی چرا؟ آتشی هست در سینه نهان […]
گاهي دلت بهانه هايي مي گيرد که خودت انگشت به دهان مي ماني… گاهي دلتنگي هايي داري که فقط بايد فريادشان بزني اما سکوت مي کني … … گاهي پشيماني از کرده و ناکرده ات… گاهي […]
هیچ کاری لذت بخش تر از این نیست که با آب دریابازی کنم وموجهاراتاب بدم. هیچکاری شیرین تر از این نیست که رازهایم را به شب بسپارم وتو را به دامان دریا بسپارم وبه ماه بگویم […]
شرم تان باد ای خداوندان قدرتبس کنیدبس کنید از اینهمه ظلم و قساوتبس کنیدای نگهبانان آزادینگهداران صلحای جهان را لطف تان تا قعر دوزخ رهنمونسرب داغ است اینکه می بارید بر دلهای مردم سرب داغموج خون […]
زندگی در چشم من شبهای بی مهتاب را ماند شعر من نیلوفر پژمرده در مرداب را ماند ابر بی باران اندوهم خار خشک سینه کوهم سالها رفته است کز هر آرزو خالی است آغوشم نغمه پرداز […]
عشق را در کافه باید جستزیر نوری به رنگ کهرباو سرنوشت را در فنجانیاز قهوه ترکباید مصور دیداین روزها عشق را تلخمیل میکنندو زندگی را شیرین می بازندو سیگار را آرمان گراپک می زنندو هر کسفیلسوف […]
اذان باید گفت :. از تمام مناره های کوهساران در همه جهانوستود بزرگی خداوندرا .تکبیر باید گفت بلال وار از مهربانی واز عشقوضو باید ساخت با ابی کر از چشمه زمزم بی کینه ..ودلی پر از […]
دوست من .عزیز منبیاتا من بخاطر حضورت…در رگهای باغ دوستی.باده عشق بریزمبیا تا گلهای مهربانیم در سر راهت بشکفندبیا تا خورشید دوستیم ..گرم وصمیمانه بتو سلام گویداخر صبح من بدون تو ..خالی از خورشید …شبنم ….وسپیده […]