به بزم عارفان امشب عجب جانانه می رقصم به گرد شمع رخسارش .چنان پروانه می رقصم سماع عاشقان بنگر که مست وحدتم سازد پی ان پیر فرزانه ..من دیوانه می رقصم می تاکش نمی خواهم که […]
آدم های خوبِ زندگی من رنگشان آبی ست. مثل دریا پاک..ارام وزیبا مثل اسمان بی انتها خیال انگیز چون رویا هر صبح می شود کنارشان با دلِ گرم چای دارچین نوشید؛ لبخند از صورتشان نمی رود […]
آدمهایی را دیده ام که هر روز حال خوب خیرات می کنند. همانهایی که غصه هایشان را برای خودشان نگه می دارند و شادی هایشان را تقسیم می کنند، همان هائی که ترجیح می دهند هر […]
هر جمعه منزل “مادربزرگ” جمع می شدیم ریز تا درشت. از همهمه زیاد، صدا به صدا نمی رسید. روزهای هفته را روی دورِ تند میزدیم تا برسیم به جمعه. جمعه های بچگی مان را با هیچ […]
در پگاهی ارام و در سکوت ازین دیار رفتم رفتنی باید برود ..ومن نبز رفتم انقدر ارام که حتی قاصدک بی خبر ماند! انقدر ارام که بوسه شبنم از رخ غنچه خفته گل نیز ربوده شد […]
از که به لب دارم، خاکستــر انتــظار مـی ریزد… بـرای نواختنــش، تمـام نفــس های نیامــده ام را مســـاعده گرفتـه ام . ثــانیه، یا ســـال، چه توفیــری دارد؟ من برای کسی می نـــوازم، که هرگــــز، به رقص […]