پرویز افتخاری

۱۶ آبان ۱۳۹۳

بوسه باران

وقتی آسمان بر سرم عشق می باریدنباید از خیس شدن می ترسیدم و نترسیدم.برای همین بود که چترم را به کناری انداختمبه آبشار آسمان سر سپردم.بارید و بارید و بارید…تا کویر تنم پر شد از بوی […]
۱۶ آبان ۱۳۹۳

شراب عشق

تو راباید جرعه جرعه نوشید چون جامی از شرابی تلخدر تنهائی یک مردتورا با همه وجود باید لمس کردمثل لحظه ویرانی روح پر احساس یک زن . .درنگاهش به دور دستترا باید زیبا دیدچون شبنم بوسه […]
۱۶ آبان ۱۳۹۳

پرواز

تو فقط پرواز را یاد بگیر…آن چنان غرق شوی که دگر راه بازگشت هم یادت رود…و چه زیباست لحظه ها و ثانیه های پرواز را…دیده ای تاکنون؟؟؟گوئیا دیگر اینجا نیستی…و میان مشتی از خاک نمانده ای…گوئیا […]
۱۶ آبان ۱۳۹۳

خسته

خسته امهمچون برگی پاییزیرانده شده از آغوشِ درخت..که روی سنگفرشِ پیاده روبرای همیشهخوابیده است!وعابرانی بسیار برویش پا می نهنند واورا زیر پاهای اهنینشانخورد می کنندعابرانی با چشمان شیشه ای وبیگانهخسته ام …خسته ..حتی از بودن
۱۵ آبان ۱۳۹۳

دمی با شاه نعمت الله ولی

جامی زحباب…. پر کن از آبجام می ما…. به ذوق دریابدر بحر در آ ….که عین مائیبا مابنشین خوشی در این آبمه ……روشن از آفتاب باشدآن نور بود ……به نام مهتابچشم تو …..خیال غیر گردیدخوبیست که […]
۱۵ آبان ۱۳۹۳

یاران این دیار

یاران از این دیار، چه بسیار، رفته انداز این دیار بسته به رگبار رفته اندجانهای پاک با گذر از سیم خاردارتا ناکجای آبیِ دیدار…… رفته انددیریست خاطراتِ بهارانِ برگ و گُلاز یاد باغ و گلشن و […]
۱۵ آبان ۱۳۹۳

سفره پدر

ﭘﺪﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﺧﺎﻟﯽﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﭘﺪﺭ…ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﭘﺪﺭ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖحتی یک قیمه نذری هم نیاورده بوددیگران نگذاشته بودند بگیردﺳﻔﺮﻩ ﻗﻠﺒﺶ ﺭﺍﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﮔﺴﺘﺮﺩ!ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺁﻥ ﺷﺐ ﻫﻢﻣﺜﻞ ﺩﯾﮕﺮ […]
۱۴ آبان ۱۳۹۳

درباره سماع(2)

در رقص سماع،درویش پای چپ خود را بر روی زمین ثابت نگه می‌داردو با پای راستش به دور آن می‌چرخد.او با هر چرخش و در سکوت، ذکر الله را تکرار می‌کند و او را می‌خواند.درویش باید […]
۱۴ آبان ۱۳۹۳

در باره سماع.(1)

سماع رقصی نمادین است.درویش در سماع قبل از مردن جسم، نفس خود را دست‌هایش را باز می‌کند و شروع به چرخیدن می‌کند.او با زبان بی‌زبانی می‌گوید که در حال پایکوبی استو نفس خود را به زیر […]