پرویز افتخاری

۱۷ آذر ۱۳۹۶

هرگاه دیدی

هرگاه دیدیبندهای زندگی وروزمرگی گسسته شد غصه ها قصه شدتد انگاه که شراب شادی وعشق در صهبای همه عاشقان ریخته شد زمانی که ساغرها از شراب مستی بخش مملو وچشم ها از تلالو محبت لبریز ودلها […]
۱۳ آذر ۱۳۹۶

شمع را باید که کشت

شمع را باید که کشت و….شعله اش را سر بُرید؟همنشین شب شد و در قعر تاریکی سُرید ؟ درهراس از شب پرستان ازچه باید خوار زیست ؟با دهان دوخته ، چشمان خون ،خواند و گریست؟درخفا با […]
۱۳ آذر ۱۳۹۶

نخستین باده کاندر جام کردند

نخستین باده کاندر جام کردندز چشم مست ساقی وام کردندچو با خود یافتند اهل طرب راشراب بیخودی در جام کردند لب میگون جانان جام در دادشراب عاشقانش نام کردندز بهر صید دل‌های جهانیکمند زلف خوبان دام […]
۹ آذر ۱۳۹۶

نیایش 4

انگاه که پروردگارم با من سخن میگوید ..گوش کن با تو نیز میگویدمنم زیباکه زیبا بنده ام را دوست میدارمتو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگویدترا در بیکران دنیای تنهایان…رهایت من نخواهم کرد رها کن […]
۹ آذر ۱۳۹۶

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت

فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفتدیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفتشادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگزین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چو پیر ازین قافله […]
۹ آذر ۱۳۹۶

مجسمه ای بنام من

اهای غریبه اشنابیا آخرین شاهکارت را ببینمجسمـه ای با چـشمانی باز خیره به دور دستشاید شرق،شاید غربمبهوت یک شکست،مغلوب یک اتفاقمصلوب یک عشق،مفعول یک تاوانخرده هایش را باد دارد می برد…و او فقط خاطراتش را محکم […]
۹ آذر ۱۳۹۶

همه چون ذره روزن ز غمت گشته هوایی

این غزل شور انگیز حضرت مولانا سراپا وجد است ورقص است وامید وعشق هرچند بار خواندم بیشتر لذت بردم وبرقص امدم ————————————– همه چون ذره روزن ز غمت گشته هواییهمه دردی کش و شادان که تو […]
۹ آذر ۱۳۹۶

زان خانه که خون عاشقان می ریزد

زان خانه که خون عاشقان می ریزدرفتیم برادران به کاشانه دوست اندوه نهفته از نگاه دشمنگفتیم که سر نهیم بر شانه دوستزنجیر میاورید و تهمت مزنیدبس باد بگویید که : دیوانه دوستپیمانه همان بود که با […]
۵ آذر ۱۳۹۶

بیا امروز از چیزهای خوب حرف بزنیم.

بیا امروز از چیزهای خوب حرف بزنیم. بیا ژاکت هایمان را بندازیم روی شانه،بنشینیم توی بالکن، مور مورمان شود و خم به ابرو نیاوریم. اصلاً بیا خودآزاری کنیم. همان بازی محبوبمان. همان بازی ای که بر […]