پرویز افتخاری

۱۵ آبان ۱۳۹۵

آویزهای غمزده

آویزهای غمزده برگهای خیسوی روزهای گسچون شد که بوسه هست و لب بوسه خواه نیست ؟چون شد که دست هست و کس نیست دسترس ؟در سرزمین ما بیهوده نیست بلبل آشفته را نوا در هیچ باغ […]
۱۵ آبان ۱۳۹۵

پائیز 1

پاییز دو چشم تو چه زیباست پاییز چه زیباست مهتاب زده تاج سر کاج پاشویه پر از برگ خزان دیده زرد است آن دختر همسایه لب نرده ایوان می خواند با ناله ی جانسوزخیزید و خز […]
۲۱ مهر ۱۳۹۵

شعری از حسین منصور حلاج

  وقت آنست که ما جانب میخانه شویم چون پری ساقی ما شد همه دیوانه شویم جرعه ای چون بچشیدیم ز میخانه ی عشق عهد و پیمان شکنیم از پی پیمانه شویم آشنای حرم عشق چو […]
۲۱ مهر ۱۳۹۵

بیستون

بیستون این روزها شور شیرین در عرق تن شرمگین ، دخترکان بی گناه مزمزه می شود این روزها فقر تمام شیرین ها را فاحشه کرده است ! و خود فروشی عجب شغل شریفی ست !! بیستون […]
۲۰ مهر ۱۳۹۵

مترسک

حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه استدر میان مزرعه های طلایی گندممترسکی با لبهایی خندان ایستاده است لباسش نه وصله دار است و نه مغزش پوشالیمترسک خائن با کلاغ ها طرح دوستی ریخته استخوشه […]
۱۹ مهر ۱۳۹۵

کسی که بهشت را بر زمین نیافته است

اينو خوب فهميدمکسی که بهشت را بر زمین نیافته استآن را در آسمان نیز نخواهد یافتنه در مسجد ..نه در کلیسا ونه در کنشتنیز خدا را نخواهد یافت خدا در دل است .دلی بی زنگار ..صاف […]
۲۹ شهریور ۱۳۹۵

منزل "مادربزرگ1

هر جمعه منزل “مادربزرگ” جمع ميشديمريز تا درشت.از همهمهء زياد، صدا به صدا نميرسيد. آنقَدَر ميگفتيم و ميخنديديم كه اصلاً متوجهء گذر زمان نميشديم.بوي غذاي مادر بزرگ را تا چند خيابان آنطرف تر ميشد حس كرد.روزهاي […]
۲۶ شهریور ۱۳۹۵

حلاج

در آینه دوباره نمایان شد با ابر گیسوانش در باد باز آن سرود سرخ اناالحق ورد زبان اوست تو در نماز عشق چه خواندی ؟که سالهاست بالای دار رفتی و این شحنه های پیر از مرده […]