پرویز افتخاری

۵ تیر ۱۳۹۴

تمام اهالی شهر

تمام اهالی شهریا در خوابند ..یا با افیون خرافات بخوابشان برده اندیا اگاهانه خود را بخواب زده اند تا نبینند ..نشنوند وشاید هم نفهمنندواینک به تعبیر خواب های خویش مشغولندویا در رویا های خویش غرقوکسی بیداریم […]
۴ تیر ۱۳۹۴

می آیی و من می روم

می آیی و من می روم ای مرد دیگر چون تیرگی از بیخ گوش صبحگاهیمی آیی و من می روم ، زیباست ، زیباست باران نرمی بر غبار کوره راهی دشت بلاخیز غریب تفته ای بود […]
۴ تیر ۱۳۹۴

دل بارانيم امشب

دل بارانيم امشب ،هواي خانه ميخواهد.چو شمعي رو به خاموشي، دلم پروانه ميخواهد.پريشانم از اين غربت،از اين غوغاي بي مهري،دلم شوريده اي عاشق،دلي ديوانه ميخواهد.نمي آيد صدايي جزصداي شوم تنهايي،در اين ويرانه زرگون ،دلم همخانه ميخواهد.هواي […]
۴ تیر ۱۳۹۴

وقتی همه دیواریم

اززمزمه  دلتنگیم ،  از همهمه بیزاریم نه طاقت خاموشی، نه میل سخن داریم آوار پریشانی است ، رو سوی چه بگریزیم ؟ هنگامه حیرانی است،خود را به که بسپاریم ؟   تشویش هزار” آیا ، وسواس […]
۲ تیر ۱۳۹۴

سربازها

پشت سر صف همه سربازها .. که همیشه  پیاده اند شاهی هست.سربازها ساده دلانه می جنگند،می کشند و کشته می شوند که شاه سقوط نکند .یا سواران بخطر نیفتند و نمی دانند که هیچ فرقی نمی […]
۲ تیر ۱۳۹۴

آزادی شهامت میخواهد ،…..

قناری،… در کنج قفس گوشه ایوان ،….در خروش خوشایند آرزوهایش غوطه میخورد و به رویا فرو رفته بود ،…چون شاهین بر فراز دشت در جولان بود و ابهتش را به رخ کبوتران می‌‌کشید ،…. با آواز […]
۳۱ خرداد ۱۳۹۴

ﭼﻪ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ

ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ !!!!……ﮐﻪ ﻧﻪ ﻋﯿﻦ ﺁﺩﻡ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ……ﻭ ……ﻧﻪ ﻋﯿﻦ ﺁﺩﻡ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ !……ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ …..ﻭﻟﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮏ ﻧﻔﺮﺭﺍ […]
۳۱ خرداد ۱۳۹۴

یاد گرفته ام

همه چیز را یاد گرفته ام !یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریمیاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنمتو نگرانم نشو !!همه چیز را یاد گرفته ام !یاد […]