پرویز افتخاری

۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

شکوه چشمان تندیس وارت

مگذار شکوه چشمان تندیس وارتیا عطر گل سرخی شبانهبا نفست بر گونه ام می نشیند از دست بدهممی ترسم از تنها بودن در این ساحلچونان درختی بی بارسوخته در حسرت گل برگ جوانیکه گرمایش بخشداگر گنج […]
۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

درسهای زندگی

یاد گرفتمكه از هیچ لبخنديخیال دوست داشتن به سرم نزند! از هیچ نگاهی دلم نلرزدیاد گرفتم كه هرگاه بشنوم تا فردا…به روي خود نیاورمكه فرداها هیچوقت نمی آیندکه تا کنون هم نیامده اندیاد گرفته ام جمله […]
۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

برای او می‌‌‌‌‌نـوشتم

برای او می‌‌‌‌‌نـوشتم.برای او کـه بیهوده می پنداشتممعـنای باران را از ناودانها نمی پرسدو هیچگاه با کوهها قهر نمی کندبرای او که تصور می کردم پنجره را به خاطر دیدن خورشید دوست داردو به یاسها به […]
۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

می‌خواهی چه کار؟

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟***تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟***مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبودراستی تو […]
۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

دوست من

اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت ,دلگير مباش که نه تو گناهکاری نه او……..!!! آنگاه که مهر می ‌ورزی, مهربانيت تو را زيباترين معصوم دنيا ميکند ؛پس خود را گناهکار مبين… من عيسی نامی […]
۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

از من تا خدا

از من تا خدا راهی نیست … فاصله ایست به درازای مـــــن ………تا مـــــن !!!و در این هیاهوِی غریب ،  در این دنیای پر فریب من این من را نمیابم …انگار این من مدتها ست در […]