پرویز افتخاری

۵ اسفند ۱۳۹۳

بعضی آدم ها

بعضی آدم ها را نمی شود داشت ،فقط می شود یک جور خاصی دوستشان داشت !بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها !اصلا به آخرش فکر نمی […]
۵ اسفند ۱۳۹۳

غزلی زیبا از خانم سیمین بهبهانی

خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشدتا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد خواهم که آتش افتد، در شهر آشناییوز ننگ آشنایان، بر جا اثر نباشد گوری بده، خدایا! زندان پیکر منتا از […]
۵ اسفند ۱۳۹۳

ﮔـﺎﻫـﮯﻭﻗﺘـﺎ

ﮔـﺎﻫـﮯﻭﻗﺘـﺎ ﺑـﺎﯾـﺪ ﯼِ ﻧﻘﻄـﮧ ﺑﺬﺍﺭﮮ ! در برهه ای از زندگیت ﺑـﺎﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨـﮯ… ﺑـﺎﺯ ﺑﺨﻨـﺪﯼ… ﺑـﺎﺯ ﺑﺠﻨﮕـﮯ… ﺑـاﺯﺑﯿﻔـﺘـﯽ ﻭ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮ ﭘـﺎﺷـﯽ!!ﮔـﺎﻫﯽ ﺑـﺎﯾـﺪیه ﻟﺒﺨﻨـﺪﺧﻮﺷﮕﻞ ، ﺑـﮧ ﻫـﻤـﮧ ﺗﻠﺨـﯽﻫﺎﺑﺰﻧـﮯ ﻭ ﺑﮕـﮯ … ؛ﻣﺮﺳـﮯ ﮐـﮧ ﯾـﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯾـﻦ ، […]
۳ اسفند ۱۳۹۳

فکر را پَر بدهید

فکر را پَر بدهیدو نترسید که از سقف عقیده برود بالاترفکر باید بپردبرسد تا سر کوه تردیدو ببیند که میان افق باورهاکفر و ایمان چه به هم نزدیکند….فکر اگر پربکشدجای این توپ و تفنگ، اینهمه جنگسینه […]
۳ اسفند ۱۳۹۳

ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﯼ ﮔﻨﺪﻡ….

ﺣﻀﺮﺕ آﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ که ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ: ﺧﺪﺍوند به او ﮔﻔﺖ: ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ﺁﺩﻡ ، ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﺍﺯﯼ ﺩﺍﺭﻡ …ﺍﻧﺪﮐﯽ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﺁﯼ ….ﺁﺩﻡ ﺁﺭﺍم و ﻧﺠﯿﺐ ﺁﻣﺪ ﭘﯿﺶ !!!…ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺖ ..ﻣﺤﻮ ﻟﺒﺨﻨﺪ […]
۳ اسفند ۱۳۹۳

هر کسی لبخند را ممنوع کرد

بانگ شادی از حریمش دور بادهر که زاری آفریدهر کسی لبخند را ممنوع کردهر که در تجلیل غم اصرار کردطعم شادی از حریمش دور بادهر که درک عشق و زیبایی نداشتهر که گلپروانهپرواز پرستو را ندیدهر […]
۳ اسفند ۱۳۹۳

عشق تن به فراموشی نمی سپارد

عشق تن به فراموشی نمی سپارد….مگر یکبار!برای همیشه…..جام بلور تنها یکبار می شکند.!….میتوان شکسته اش را نگاه داشتاما شکسته های جام، آن تکه های تیز برنده، دیگر جام نیست.احتیاط باید کرد!.. همه چیز کهنه می شوداخرعاشق […]
۳ اسفند ۱۳۹۳

عطر طراوت

عطر طراوت بود….. بارانآغوش خالی بود…..خاک پاک داماناما ستوه……از دست بستهاما فغان ……از پای دربندچشمان پر از ابرند یک شام تاریکواندر لبان خورشید لبخندآن یک درودی گفت بر دوستاین یک نویدی را صلا دادتا سرب و […]