پرویز افتخاری

۲۹ تیر ۱۳۹۴

من از کجا پند از کجا

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیاآن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقاندور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا نانی بده نان […]
۲۹ تیر ۱۳۹۴

شبیه چه هستم ؟؟؟

شبیه چه هستم?اسب سپیدی که در دشتی بی انتها می تازدپرستویی که فصل های کوچ را می شناسدآن ماهی آزاد که تن خویش به دریا می سپاردآتشی که میلی به خاموشی ندارددرخت سروی که همیشه سبز […]
۲۸ تیر ۱۳۹۴

از گوشه بامی که پریدیم،

ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیمامید ز هر کس که بریدیم،بریدیمدل نیست کبوتر که چو برخاست نشینداز گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بودحالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیمنام تو […]
۲۸ تیر ۱۳۹۴

محبوبه شب

ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرانرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا گفت:« خاموش درین جا چه نشستی؟» گفتم:بوی « محبوبه شب » می برَد از هوش مرا بوی محبوبه شب، بوی جنون […]
۲۸ تیر ۱۳۹۴

نذر کرده ام

نذر کرده ام یک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم که زندگی را باید با لذت خوردکه ضربه های روی سر را باید آرام بوسیدو بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد.یک روزی […]
۲۷ تیر ۱۳۹۴

آتش عشق

آتش عشق به عمری دل و جان سوخت مرا تا که معشوق ره عاشقی آموخت مرا غیرت عشق مرا فرصت فریاد نداد تا نگویم سخنی …..باز دهان دوخت مرا بسکه از شوق چو پروانه طوافش کردم […]