پرویز افتخاری

۱۲ مهر ۱۳۹۲

فقر

IIچه شبها تا سحر عریان …بسوز فقر لرزیدم چه ساعتها که سر گردان …به ساز مرگ رقصیدم فتادم در شب ظلمت..واستبداد و جهل وخون بقعر خاک پوسیدم همان دهری که با پستی…به قنداق تفنگم کوفت دندانم […]
۱۱ مهر ۱۳۹۲

شیرین وفرهاد

کار شیرین به جهان شور بر انگیختن است!عشق در جان کسی ریختن است !کار فرهاد بر آوردن میل دل دوستخواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن……خواه با کوه در آویختن است.رمز شیرینی این قصه کجاست […]
۱۱ مهر ۱۳۹۲

پائیز 2

وقتی به تنهایی امباران میریزد!پر میشوم از اتاق کوچک تووخاطراتی که هر غروب در حوالی دلتنگی ام آبتنی میکنند!سالگرد تشیع جنازه ی چشمان من است!در میانه ترین خاور آغوشت!شبگیسویت خواب میریزد بر پلک پنجره!نفس که میزنی!واژه […]
۱۱ مهر ۱۳۹۲

سوختگان

پیش ما سوختگان مسجد و میخانه یکـیست حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکیست اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظری است گر نظر پاک کنی کعبه و بتخانه یکیست هر کسی قصه‌ی شوقش به زبانی […]