پرویز افتخاری

۱۰ شهریور ۱۳۹۶

قاصدک

قاصدک بینوا روي سنگ فرش خياباندر انتظار يک دست ، يک فـوت اين همه رهگذر..یعنی کسي پيامي ندارد براي کسي ؟!بوسه ای نمیفرستد ارزوئی ندارد ؟قصه ي غصه اين همه تنهايي راقاصدک به کجا خواهد برد […]
۱۰ شهریور ۱۳۹۶

نگاه زن

زن ها، گاهی اوقات حرفی نمی زنند چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود! تنها با نگاهشان حرف می زنند …به اندازه ی یک دنیا با نگاهشان حرف می زنند.اگر زنی برایتان اهمیت دارد، […]
۹ شهریور ۱۳۹۶

چشم های زن

میانِ لباسهایِ آویزان ,روی بندِ رختچشمهایِ زنی پیداست که تمام زنانگیش درچمدان عروسیش جا ماند   و بی هیچ بوسه ای خسته از تن سپردن هایِ شبهر صبح به بیداری رسید,در آشپزخانه ای تب دارآرزوهایش ته […]
۲۷ مرداد ۱۳۹۶

من دچار خفقانم

من دچار خفقانمخفقان…من به تنگ آمده ام از همه چیزبگذارید هواری بزنم ، آیآی با شما هستم این درها را باز کنیدمن به دنبال فضائی می گردملب بامی …سر کوهی… دل صحرائی …که در آنجا نفسی […]
۲۶ مرداد ۱۳۹۶

اگر می خواهی زندگی کنی 2

به حرف من گوش بده اگر البته گوش دادن بلدی ازین به بعد خواب هات رو تعریف نکن. خواب هات رو بنویسبخند. چشم هات رو روی هم بگذار.شیرینی بخر..ختی پشمک چرخی یا اب نبات چوبی .با […]
۲۶ مرداد ۱۳۹۶

برای اینکه زندگی کنی..1

برای اینکه زندگی کنی وبفهمی زنده ای وادای زنده هائی که مرده اند وخودشان هم خبر ندارند  را در نمیاری   اول به حرف من گوش بده البته اگر اصلا گوش کردن بلدی شب ها زود […]
۲۶ مرداد ۱۳۹۶

آدمیست دیگر،

آدمیست دیگر،گاهی دلش برای خاطرات بسیار تلخش هم تنگ می شود… همان خاطراتی که با یادآوریشانقلبش در سینه جمع می شود،فشرده میشود،  هری می ریزد پائین و درد می کند…   خاطراتی که یک لبخند محواز […]