پرویز افتخاری

۲۳ آذر ۱۳۹۲

دمی با ملک الشعرای بهار

دعوي چه کني؟ داعيه‌داران همه رفتند شو بار سفر بند که ياران همه رفتند آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گويد : « چه نشيني؟ که سواران همه رفتند» داغ است دل لاله و نيلي […]
۲۳ آذر ۱۳۹۲

ساقی

ساقیا بی‌گه رسیدی می بده مردانه باشساقی دیوانگانی همچو می دیوانه باشسر به سر پر کن قدح را موی را گنجا مدهوان کز این میدان بترسد گو برو در خانه باشچون ز خود بیگانه گشتی رو […]
۲۱ آذر ۱۳۹۲

دمی با شیخ بهائی

همه روز روزه بودن ، همه شب نماز کردن همه سـاله حـج نمودن ، سـفر حجاز کردن ز مدینه تا به کعبه  سر و پا بـرهنه رفتن دو لب از برای لبیک  به وظیفه باز کردن […]