«هنو ز نمی دانم چرا، گاهی چشمانم آسمانی می شوند چرا، گاهی دلم بهانه ی پرواز می گیردپروازی بسوی نور می نشینم کنار پنجره ی انتظار و به آسمان خیره می شوم چه قدر کوچکم من […]
ساده می نویسم،به پاکی یک بازی کودکانه،به سادگی اتاق کوچک مادر بزرگ،به خالصی و زلال آب حوضچه خانه پدری…به صداقت بوسه…. شبنم …..وگل به سادگی چشمهای پر ناز نرگس ساده مینویسم، به همین سادگی… “دوستت دارم
ساقیا وقت صبوح آمد بیار آن جام را می پرستانیم در ده بادهٔ گلفام را زاهدانرا چون ز منظوری نهانی چاره نیست پس نشاید عیبت کردن رند درد آشام را احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست […]