پرویز افتخاری

۶ بهمن ۱۳۹۳

ابو سعید ابوالخیر

عاشقی خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید…… باید ناپسند زشت باید دید و …..انگارید خوب زهر باید خورد و ……انگارید قند توسنی کردم …….ندانستم همی کز کشیدن سخت تر گردد کمند ابوسعید ابوالخیر
۶ بهمن ۱۳۹۳

‫من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم‬

‫من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم‬‫لطف ها می کنی ای خاک درت تاج سرم‬‫ دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو‬‫که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم‬‫ همتم بدرقه راه کن ای […]
۶ بهمن ۱۳۹۳

شستم ز می‌در پای خم،

شستم ز می‌در پای خم، دامن ز هر آلودگی دامن نشوید کس چرا، زابی بدین پالودگی می‌گفت واعظ با کسان، دارد می و شاهد زیان از هیچکس نشنیده‌ام حرفی بدین بیهودگی روزی که تن فرسایدم در […]
۳ بهمن ۱۳۹۳

من و شعر وجویبار

من و شعر وجویباررفتیم و رفتیمبه آنجا رسیدیم آنجا که دیگرنه جای پای کس بودو نه آشنا بوددرختان به آیین دیگر..چون راست قامتان  ازاد ..بی ترس از تبر ظلم وخرافات سر بر اسمان داشتند و مرغان […]