پرویز افتخاری

۳۰ شهریور ۱۳۹۲

قهوه تلخ

لبخند می زنم اما مثل ته مانده ی یک فنجان قهوه سرد و تلخم. این لبخند نیست تلخند است…!! مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داسها ..هم نیستم.
۳۰ شهریور ۱۳۹۲

روزی خواهم امد

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای […]
۳۰ شهریور ۱۳۹۲

مرا به افتاب معرفی نکن

مرا به آفتاب معرفي نکنغروب زيباست!در ايستگاه انتظارمي بافم گيسوان ماه را در خيالتا تکبير بوسه ي اذانمي بافم و مي بافمتا قرص ماه تمام شودمي روم تا لبه ي پرچين آفتاببه انتظار غروبي ديگر مي […]
۳۰ شهریور ۱۳۹۲

خزان

دو لب به زمزمه ای باز وبسته شد…. یکدمیکی سلام جدائی ..یکی کلام جدائیدو دل بسینه طپید…. دو چشم گریان شدیکی زشوق جدائی ..یکی ز درد جدائیدو حالت…..ودو نگاه…. دو لرزش ابدیتو شادمان ز جدائی ..ومن […]
۲۶ شهریور ۱۳۹۲

مست.مست

باز گشتم امشب از میخانه امــــا مست مستسر درون سینه و تنهای تنهـــــا ، مست مستدر میــــــان کوچه‌ها افتان و خیزان ، چون نسیمجامه وارون کرده و شیدای شیدا ، مست مستبــــــــــــــا سری از بادۀ آتش […]
۲۶ شهریور ۱۳۹۲

موج

در دل طوفانى‌ام… از موج خونين باك نيستمى فشارد در بغل……. دريا كنار خويش راموج پر جوشم …..من از دريا نمى‌گيرم كنارمى‌نهم بر دوش طوفان ، كوله بار خويش رابس كه مى پيچد به خود امواج […]
۲۲ شهریور ۱۳۹۲

نگاه

برای بعضی دردها نه میتوان گریه کرد ،نه فریاد کشید ،برای بعضی از دردها فقط میتواننگاه کرد وبی صدا شکست …فروریخت ودریغ از حتی اهی برای بغض گلو ویا سوالی برای …چرا؟؟؟؟؟؟