دل بارانيم امشب
۴ تیر ۱۳۹۴
تیک … تاک،
۴ تیر ۱۳۹۴

می آیی و من می روم

می آیی و من می روم ای مرد دیگر
چون تیرگی از بیخ گوش صبحگاهی
می آیی و من می روم ، زیباست ، زیباست
باران نرمی بر غبار کوره راهی
11116464_818170581590435_4638208382177959825_n

دشت بلاخیز غریب تفته ای بود
هر تپه ای چون طاولی چرکین بر آن دشت
ما سوختیم و خیمه برکندیم و رفتیم
اینک ، تو می آیی برای سیر و گلگشت
حلاج ها ، بر دار ، رقصیدند و رفتند
شیطان خدایی کرد در این خاک سوزان
این قصر عاج افتخار آمیز تاریخ
بر پاستی ، از استخوان تیره روزان
تابوت خون آلود من گهواره ی توست
جنباندت دست پلید پیر تقدیر

00 (4)
هشدار یک دنیا فریب و رنگ و بازیست
روزی شنیدی گر کسی می گفت : تدبیر
می آیید و من می روم
بدرود
بدرود
چیزی نیاوردیم و چیزی هم نبردیم
بیهوده بودن ، تلخ دردی بود ، اما
اما … چه دردانگیز ما بیهوده مردیم

نصرت رحمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *