تمام اهالی شهر
یا در خوابند ..یا با افیون خرافات بخوابشان برده اند
یا اگاهانه خود را بخواب زده اند تا نبینند ..نشنوند وشاید هم نفهمنند
واینک به تعبیر خواب های خویش مشغولند
ویا در رویا های خویش غرق
وکسی بیداریم را تعبیر نکرد ..همسفرم نشد .
فریادم را که کوه ها منفجر کرد ..نشنید ..وبیدارش نکرد
خدای من مشتهای گره کرده ام را ندید ند
وجالب اینکه برخی سعی کردند
مشت من را باز کنند ..تا مشتی در کار نباشد
ویا مشت خودشان یاز نشود
حالا ..چروک خورده ام .مچاله شدم .
شاید بهتر باشد منهم بخوابم
خواب مرگ ..