می آیی و من می روم
۴ تیر ۱۳۹۴
تمام اهالی شهر
۵ تیر ۱۳۹۴

تیک … تاک،

تیک … تاک، تیک …تاک ،لحظه ـ آه ـ می رود

22 (2)

ناگزیر ، سربزیر ،پا به راه می رود

ـ عمر من بمان ، بمان ! مهلتی … ـ خدای را ـ

بی وداع ، بی کلام ، بی نگاه می رود

قطره قطره چشمه وار ، لحظه لحظه می چکد

ماه و سال می شود ،سال و ماه می رود

با پگاه زرنشان ، آفتاب می دمد

طلوع افتاب پرویز 1391 (174)

با پسین خونفشان ، سوی چاه می رود

تا حریر خواب را بر خیال می کشم

یک سپید می رسد ، یک سیاه می رود

پرده وار ، عمر من ، زین سپید و زان سیاه

راه راه می شود ، راه راه می رود

این که می رود منم ، نیست بازگشتنم

وای من ! به او بگو نابگاه می رود

کوبه های نبض من از شمار خسته شد

لحظه لحظه عمر من ، آه …آه … می رود …

     “سیمین بهبهانی “

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *