اشعار

۱۵ مهر ۱۳۹۶

میروم از روزگارت

میروم از روزگارت در غروبی سردِ سرد کوله بارم پر زحسرت، سینه مالامال درد مهر ،آبان ، شاید آذر ، این چه فرقی میکند؟در همین پاییز زیبا، فصل ریزش های زرد از تمام من فقط یک […]
۹ مهر ۱۳۹۶

ﻫﻴﭽﻜﺲﻋﺎﺷــــــﻖ..ﻧﺒـــﻮﺩ

ﺻﺪ ﻣﺴﺎﻓـــــــﺮ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻴﭽﻜﺲﻋﺎﺷــــــﻖ..ﻧﺒـــﻮﺩ …ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺣﺘﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ..ﺻـــﺎﺩﻕ ﻧﺒﻮﺩ …ﻫﻴﭻ ﻛـــــــﺲ ﺁﻳﻨﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﺏ ﺩﺭ ﺩﺳـــﺘﺶ..ﻧﺪﺍﺷﺖ …ﺗﻮﺷﻪ ﺍﻱ ﺟﺰ ﻛﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﺧﻮﺍﺏ ،ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ..ﻧﺪﺍﺷﺖ ..ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﺑﻲ ﭼﺘﺮ ﺩﺭ ﺑــــــــﺎﺭﺍﻥ…ﺷــﻴﺪﺍﻳﻲ ﻧﺮﻓﺖ […]
۹ مهر ۱۳۹۶

عاشق نشدی زاهد

عاشق نشدی زاهد ، دیوانه چه می دانی در شعله نرقصیدی ، پروانه چه می دانی لبریز می غمها ، شد ساغرِ جان من خندیدی بگذشتی ، پیمانه چه می دانی یک سلسله دیوانه ، افسون […]
۱ مهر ۱۳۹۶

چنار پیر

يك دنيا سكوتدر چشم هاي وحشي پاييزدر گيسوان سوخته ي آن چنار پيركو بارها نشسته به زير سايه ي تقديرآه از آن التماس برگ هاي زير پا ماندهبا صد تمناي بهاري سبزمي روبد آنها را نهايت،دست […]
۳۱ شهریور ۱۳۹۶

حدیث مستان

گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازیگفتم از […]
۳۱ شهریور ۱۳۹۶

ساقی نامه 5

پریشان دماغیم، ساقی کجاست؟شراب ز شب مانده باقی کجاست؟بیا ساقیا، می به گردش در آرکه می خوش بود خاصه در بزم یارمئی بس فروزان‌تر از شمع و روزمی و ساقی و بادهٔ جام سوزمئی صاف ز […]
۲۴ شهریور ۱۳۹۶

ساقی نامه 4

یک قدح خواهم به قدر آسمانقطره ها در وی چو ماه و اخترانیک قدح خواهم بسان آفتابتا شوم بر زندگانی کامیابپر شعاع و بیغش و صافی و پاکگرم و تند و مهربان و نورناک ساقیا مستم […]
۱۰ شهریور ۱۳۹۶

عاشقانرا بگذاريد بنالند همه

من نگويم ، كه بدرد دل من گوش كنيدبهتر آنست كه اين قصه فراموش كنيد عاشقانرا بگذاريد بنالند همهمصلحت نيست ، كه اين زمزمه خاموش كنيد خون دل بود نصيبم ، بسر تربت منلاله افشان بطرب […]
۱۰ شهریور ۱۳۹۶

چوپان راستگو

هنــــوز هم كسي این حقیقت را نمی داند که چوپان قصه هادروغ مي گفت . ..… …تا تنــــهايي هايـــــش بشكند . . .. اینک نیز من فریاد میزنم آييييييييي مردمگرگ  ها گوسفندهاي من را هم خورندهمه […]