اشعار

۲۴ آبان ۱۳۹۲

مسافران دیار عشق

بعضی از آدمها پر از مفهوم بودنندپر از حس های خوبندپر از حرفهای نگفته اندچه هستند، هستندو چه نیستند، هستند… … یادشانخاطرشانحس های خوبشان…..آدمهابعضی هایشانسکوتشان هم پر از حرف هستپر از مرحم به هر زخم است.انها […]
۲۴ آبان ۱۳۹۲

دو روح

دو روح وابسته به دیار ستارگان به دیدار یکدیگر آمدند در آسمان و دیده بهم دوختند خاموش و بی زبان مرد آواز نمی خواند اما گلوی آفتاب سوخته اش از ترانه می تپید و زن ایستاده […]
۲۴ آبان ۱۳۹۲

لات ومنات

از ره رسیده ایم با قامتی به قصد شکستن لات و منات را که شکستیمعزی دگر عزیز نمی ماندما از جنس پینه کفش به پا داریم هر چند این کفشهای کهنه ی ما درد می کنداما […]
۲۳ آبان ۱۳۹۲

مدهوش میخانه

در کوي تو مستانه مي‌افتم و مي‌خيزمدلداده و ديوانه مي‌افتم و مي‌خيزممن مست و پريشانم مي نالم و مي مويممدهوش ز پيمانه مي‌افتم و مي‌خيزمتا آنکه تو را يابم مي‌گردم و مي‌جويمپس بر در آن خانه […]
۲۲ آبان ۱۳۹۲

خرقه حرام

بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرامست ای مجلسیان راه خرابات کدامست هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند ما را غمت ای ماه پری چهره تمامست برخیز که در سایه سروی بنشینیم …کان جا که […]
۲۲ آبان ۱۳۹۲

تاراج روزگار

نهال تازه رسی گفت با درختی خشک   که از چه روی، ترا هیچ برگ و باری نیست چرا بدین صفت از آفتاب سوخته‌ای   مگر بطرف چمن، آب و آبیاری نیست شکوفه‌های من از روشنی […]
۱۶ آبان ۱۳۹۲

حیله

خوش همی میروی ای قافله سالار براه گذری. جانب گم کرده رهی باید کرد نه همین صف زده مژگان سیه …باید داشت بصف دلشدگان هم نگهی باید کرد طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد در […]