۱۰ بهمن ۱۳۹۸

دیـــــوانـــه محبت جـــانـــانه ام هنـــوز

دست از دلم بـــدار کــه دیوانه ام هنوز عمـــری بگرد شمع جمال تــو گشته ام و آتش نخورده بــر پر پـروانه ام هنوز در خانه ای […]
۱۰ بهمن ۱۳۹۸

میگریم و می خندم ، دیوانه چنین باید

میگریم و می خندم ، دیوانه چنین باید میسوزم ومیسازم ، پروانه چنین باید می کوبم ومی رقصم ، می نالم ومیخوانم در بزم جهان شور، […]
۱۰ بهمن ۱۳۹۸

ﺩﻧﻴﺎ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ،

ﺩﻧﻴﺎ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﺧﺪﺍ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺑﻲ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﺁﻓﺮﻳﺪ . ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻧﺠﻴﺮ ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺖ، ﺷﻴﻄﺎﻥ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﺮﺩ . ﺩﻝ، ﺯﻧﺠﻴﺮ ﺷﺪ، ﺩﻧﻴﺎ […]
۱ شهریور ۱۳۹۸

از من مگریز

دوست من …نه از من مگریز من از مردمان خنجر بدست نیستم به دستهایم بنگر ..در یکی شاخه زیتون به نشانه صلح در دیگری گلی سرخ […]
۲۰ اسفند ۱۳۹۷

اگر بگذارد

اهل گردم، دل ديوانه….. اگر بگذارد نخورم مي، غم جانانه اگر بگذارد گوشه ای گيرم و فارغ ز شر و شور شوم حسرت گوشهء ميخانه اگر […]
۲۳ دی ۱۳۹۷

آسمان را به سر اين همه زندان نزنيد

آسمان را به سر اين همه زندان نزنيد زخم ها بر دل اين خانه ي ويران نزنيد همه در دخمه ي تاريكي ِ خود گم شده […]
۲۵ مهر ۱۳۹۷

عجب جانانه می رقصم

به بزم عارفان امشب عجب جانانه می رقصم به گرد شمع رخسارش .چنان پروانه می رقصم سماع عاشقان بنگر که مست وحدتم سازد پی ان پیر […]
۷ مرداد ۱۳۹۷

منزل “مادربزرگ

هر جمعه منزل “مادربزرگ” جمع می شدیم ریز تا درشت. از همهمه زیاد، صدا به صدا نمی رسید. روزهای هفته را روی دورِ تند میزدیم تا […]
۷ مرداد ۱۳۹۷

عاشقانه ای از سر زمان

عاشقانه ای از سر زمان شاید هیچکس ————————– چــقدر دزدیــدنِ نگــاه ِ تــو از چشــمانت… لــذت بخــش اســت! گــویــی تیــله ای از چشــمم بــه دلــم مــی […]