اشعار

۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

وقت آنست که ما جانب میخانه شویم

وقت آنست که ما جانب میخانه شویمچون پری ساقی ما شد همه دیوانه شویمجرعه ای چون بچشیدیم ز میخانه ی عشقعهد و پیمان شکنیم از پی پیمانه شویمآشنای حرم عشق چو گشتیم کنونخویش را ترک کنیم […]
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴

از در مــســجــد و مــیــخــانــه نـبایــد تــرســیـد

باز کـن ! فــرق نـــدارد چـــه شــرابــی بـاشـــداز در مــســجــد و مــیــخــانــه نـبایــد تــرســیـد راز بــد مـســت شــدن در خـُـم می پـنهان استسر بکش ! از دو ســه پـیـمانــه نباید ترسـیـد بگذر از مــردم ســجـّـاده نـشـیــنی […]
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴

من از عطر آهسته ی هوا می فهمم

من از عطر آهسته ی هوا می فهممتو باید تازه گی هااز اینجا گذشته باشی.گفت وگوی مخفی ماه وپرده پوشی آب همهمین را می گویند. دیگر نیازی به دعای دریا نیستگلدان ها را آب داده ام […]
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴

هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد

می دانمحالا سالهاست که ديگر هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری آن همه صبوری من ديدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازه‌ی […]
۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴

کیستم من؟ چیستم من؟ خسته ای دیوانه ای

قطره ای آبم ز چشمی اشکبار افتاده امپاره ای آهم به راهی بیقرار افتاده امآتشم در خرمن امال خویش افکنده امناله ام در دامن شبهای تار افتاده امبوسه ای نشکفته ام در موی او پیچیده امحسرتی […]
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴

ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام

ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام …در محنت و بلا چه گرفتار مانده‌ام؟ با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم با اهل مصطبه چه به انکار مانده‌ام؟ در صومعه چو مرد مناجات نیستم در میکده […]
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

دعــا بـــده بـــــروم

  دلــم پُــر اسـت فـضـا تـنـگ كــوچــه غـمـنـاك اسـتعــروس عـشــق بــه زيــر هـزارمــن خــاك اســت نـه دسـت دوســت نـه ره تــوشــه و نـه روزنـــه ايسـفـر بـه پـيــش و ره عـــاشـــقـي خـطـرنـاك اســت بــه دخـــتــرم کــه دم […]
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

دمی با حسین پناهی

یاد گرفتم این بار که دستانم یخ کرد، دستان کسی را نگیرم!جیب هایم مطمئن ترند.!!– دنیا رو می بینی؟ حرف حرف میاره، پول پول میاره، خواب خواب میاره.ولی ‘محبت’، “خیانت” میاره!=========================== کاش همه میدانستن دل بستن […]