اشعار

۲۶ شهریور ۱۳۹۵

حلاج

در آینه دوباره نمایان شد با ابر گیسوانش در باد باز آن سرود سرخ اناالحق ورد زبان اوست تو در نماز عشق چه خواندی ؟که سالهاست بالای دار رفتی و این شحنه های پیر از مرده […]
۲۴ شهریور ۱۳۹۵

بعد از این رای من اینست

بعد از این رای من اینست و همین خواهد بود من بر این هستم و البته …..چنین خواهدبود چون چنین است پی کار دگر باشم به چند روزی پی دلدار دگر باشم به عندلیب گل رخسار […]
۲۴ شهریور ۱۳۹۵

ما برمی گردیم

ما برمی گردیمما روزی عاشقانه بر می گردیم بر درد فراق چاره گر می گردیم از پا نفتاده ایم و تا سر داریم در گرد جهان به درد سر می گردیم خندان ما را دوباره خواهی […]
۲۱ مرداد ۱۳۹۵

قدر گل و بستان

ای دل تو ندانستی قدر گل و بستان را بیهوده چه می نالی بیداد زمستان را ظلمات شب هجران بیهوده ندادندت تو قدر ندانستی آن چشمه حیوان را مغرور شدی ای دل در گلشن وصل از […]
۱۲ مرداد ۱۳۹۵

در کوی خرابات،

در کوی خرابات، کسی را که نیاز است هشیاری و مستیش همه عین نماز است آنجا نپذیرند صلاح و ورع امروز آنچ از تو پذیرند در آن کوی نیاز است اسرار خرابات به جز مست نداند […]
۱۶ تیر ۱۳۹۵

باران عشق

آرام میبارد باران…ببار بر من ای بارانقطره های باران بر صورتم می خورندمن چترم را میبندم و کنار میگذارم و خودم را به باران میسپارمباران با قطره هایش چهره ام را نوازش میکندبر لبانم مینشیندچشمانم را […]
۵ تیر ۱۳۹۵

بشنو از حق چون حكایت می‌كند

بشنو از حق چون حكایت می‌كندعشقبازان را هدایت می‌كندگوید اول من شما را سوختمراه و رسم عاشقی آموختم تا ببینم نقش روی خویش راجلوه‌گر كردم ظهور خویش راعشق من شد رهنماتان از نخستتا نظام عاشقی آمد […]
۳ تیر ۱۳۹۵

گر چه مستیم و خرابیم

گر چه مستیم و خرابیم چو شب های دگربـاز كن سـاقی ِ مجلس ، سر مـینای دگر امـشـبـی را كـه در آنیم غـنیمت شـمریمشاید ای جـان نرسیدیم به فـردای دگرمست مستم مشكن قدر خود ای پنجه […]
۱۳ خرداد ۱۳۹۵

از پرده برون آمد ساقی،

  از پرده برون آمد ساقی، قدحی در دست هم پرده‌ی ما بدرید، هم توبه‌ی ما بشکست بنمود رخ زیبا، گشتیم همه شیدا چون هیچ نماند از ما آمد بر ما بنشست در دام سر زلفش […]