۲۶ مرداد ۱۳۹۲

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست؟وآنکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟وآنکه سوگند خورم ، جز بسر او نخورموآنکه سوگند من و […]
۲۲ مرداد ۱۳۹۲

رهی باید کرد

خوش همی میروی ای قافله سالار… براهگذری…. جانب گم کرده . رهی….. باید کردنه همین صف زده مژگان سیه …باید داشتبصف دلشدگان هم نگهی……… باید کردطاعت […]
۲۲ مرداد ۱۳۹۲

تو کیستی ؟؟؟

با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن […]
۲۱ مرداد ۱۳۹۲

برگ

من يقين دارم كه برگ ،كاين چنين خود را رها كردست در آغوش باد ،فارغ است از ياد مرگ !آدمي هم مثل برگ ، مي تواند […]
۱۰ مرداد ۱۳۹۲

شب قدر

امشب ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺧــﺪﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ زند که تقدیرش را بنویسد ،ﺧـــﺪﺍﯼ ﻣﻦ ،ﺍﻣﺸﺐ ﺗــﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﮐﺎﺭﮔــﺮﯼ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ […]
۴ مرداد ۱۳۹۲

می پرست

هم با ده و هم زباده مستم خود می منم ارچه می پرستم … هم میوه تاک باغ عشقم هم حارث تاک و دار بستم یعنی […]
۴ مرداد ۱۳۹۲

بشکن

تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه لب زخم دیده بگشا ,صف انتظار بشکنسر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟تو خود آفتاب خود باش و […]
۳ مرداد ۱۳۹۲

راه

پرسيدم: كدام راه نزديك تر است؟گفت:به كجا؟گفتم:به خلوتگه دوست…گفت:مگر تو فاصله اي مي بيني،بين دل و آنكس كه دلت منزل اوست؟
۲۹ تیر ۱۳۹۲

عزلی زیبا وعرفانه از صائب تبریزی

عمری است حلقه‌ی در میخانه‌ایم مادر حلقه‌ی تصرف پیمانه‌ایم مااز نورسیدگان خرابات……. نیستیمچون خشت، پا شکسته‌ی میخانه‌ایم مامقصود ما ز خوردن می نیست بی غمیاز تشنگان……. […]