حدیث مستان
۳۱ شهریور ۱۳۹۶
عاشق نشدی زاهد
۹ مهر ۱۳۹۶

چنار پیر

يك دنيا سكوت
در چشم هاي وحشي پاييز
در گيسوان سوخته ي آن چنار پير
كو بارها نشسته به زير سايه ي تقدير
آه از آن التماس برگ هاي زير پا مانده
با صد تمناي بهاري سبز
مي روبد آنها را نهايت،
دست هايي غم زده،بر جاده ي تزوير
راهي ست در فرسايشي غمبار
تا كهكشان جاده ي خورشيد
آن سوي مرزهاي باور و ترديد
دستي كه در زير علف خوابيده و خاموش
با نم نم باران

14333086_1193045937425242_190394070288671213_n

اشك چنار پير
مي چكد از آن شاخه هاي لخت و بي فرزند
بربستر برگ هايش ،نو نهالانش
زرد و سوخته ، زير پا مانده
مي چكد از شاخه هاي آن چنار پير
اشك جدايي ها به روي خدعه ي تقدير
مي آيد اما در نهايت، باد هم از راه
شلاق به دست ،آن آخرين جلاد
آن يك حريف سخت ،
نبردي نابرابر، در صحنه ي تشويش
مي روبد او هم با تبر
آخرين فرزند و برگ آن چنار پير

1383924_668489586580562_7136855259376801616_n
مي بيني اش حالا
چنار لخت و بي فرزند
خفته است او سخت و عريان
در كنار جاده اي پوشيده از سرما و يخبندان
شاعر ” بلقيس محجوب”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *