اشعار

۱۲ دی ۱۳۹۲

شبیه چه هستم

شبیه چه هستم اسب سپیدی که در دشتی بی انتها می تازد پرستویی که فصل های کوچ را می شناسد آن ماهی آزاد که تن خویش به دریا می سپارد آتشی که میلی به خاموشی ندارد […]
۱۲ دی ۱۳۹۲

پرنده در باد

واژه هایت در قلب مندایره های سطح اب را می مانندبوسه ات بر لبانمبه پرنده ای در باد می ماندچشمان سیاهم بر روشنای اندامتفواره های جوشان در دل شب را یاداورندچونان ستاره ی زحلبر مدار تو […]
۱۱ دی ۱۳۹۲

زندگی در مردن

تو نمی دانی غریو یک عظمتوقتی که در شکنجه یک شکست نمی نالدچه کوهی ست! تو نمی دانی نگاه بی مژه محکوم یک اطمینانوقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می شودچه دریایی ست!تو نمی […]
۱۰ دی ۱۳۹۲

دمی دیگر با زنده یاد احمد شاملو

دسته ی کاغذ..بر میز در نخستین نگاه ِ آفتاب . کتابی مبهم و سیگاری خاکستر شده کنار ِ فنجان ِ چای از یاد رفته بحثی ممنوع در ذهن از : احمد شاملو
۱۰ دی ۱۳۹۲

دمی با زنده یاد احمد شاملو

مرگ من سفری نیست هجرتی است از سرزمینی که دوست نمی داشتم به خاطر نامردمانش ! خود آیا از چه هنگام این چنین آئین مردمی از دست بنهاده اید ؟ پر ِ پرواز ندارم..اما دلی دارم […]
۹ دی ۱۳۹۲

دمی دیگر با فخرالدین عراقی

تماشا می‌کند هر دم دلم در باغ رخسارشبه کام دل همی نوشد می لعل شکر بارشدلی دارم، مسلمانان، چو زلف یار سوداییهمه در بند آن باشد که گردد گرد رخسارشچه خوش باشد دل آن لحظه! که […]
۷ دی ۱۳۹۲

دمی با استاد نوح سمنانی

امروز هم گذشت..ونیامدشعر افرین ..چشم سیاهمدر انتظار رویش..خشکیدبر سنگفرش جاده نگاهماو فارغ از خیال من ..اینکچون گل درون بستر ..ناز استچشم من است اینکه براهشچون چشم اختران همه باز است