اشعار

۲۳ اسفند ۱۳۹۵

دارد بهار می اید

دارد بهار می اید دختری که در دستی سبزه ای به نشانه سبزی زندگی ودر دستی دیگر عشق را برایم می اوردانهم از جاده شکوفه های گیلاس.نوروز می اید ..بهار در راه است چشمانم مروارید را […]
۱۹ اسفند ۱۳۹۵

رقص ايرانی

چو گلهای سپید صبحگاهیدر آغوش سیاهیشکوفا شوبیا برخیز و پیراهن رها کنگره از گیسوان خفته وا کن فریبا شوگریزا شوچو عطر نغمه کز چنگم تراودبتاب آرام و در ابر هوا شوبه انگشتان سر گیسو نگهدار نگه […]
۱۹ اسفند ۱۳۹۵

آرزوی بهار

  در گذرگاهی چنين باريکدر شبی اين گونه دل افسرده و تاريک کز هزاران غنچه لب بسته اميدجز گل يخ ، هيچ گل در برف و در سرما نمی رويدمن چه گويم تا پذيرای کسان گرددمن […]
۱۸ اسفند ۱۳۹۵

بوی خون

عسل وحشی بوی آزادی می‌دهدخاک بوی خورشیددهان زن بوی بنفشهو طلا هیچ عطری نداردبوی آب بوی میخک استبوی سیب بوی عشقبوسه طعم یاس دارد همه دریافتیم اما، که همیشه خداخون فقط بوی خون می‌دهد..
۲۳ بهمن ۱۳۹۵

لازم است گاهی عیسی باشی

لازم است گاهی عیسی باشی تا با محبت وعشق همه دلمردگان را زنده کنی لازم است گاهی ایوب باشیتا با صبر به جفای دوست ودشمن همه را ببخشی ولی لازم است گاهی ..نه نه … همیشه […]
۱۵ بهمن ۱۳۹۵

در درون من دخترك كوچكيست

در درون من دخترك كوچكيستكه رمز گل ها رابا شبنم ميداندو زبان ابرها را ميفهمد با صداي بارش باران به خواب ميرود و با بوسه صبحگاهي خورشيد از خواب بر مي خيزد نفس باد را بر […]
۷ بهمن ۱۳۹۵

دلم سخت بی قرار کسی است

در این شبانه ها ؛دلم سخت بی قرار کسی استکسی که از تبار مهر می آمدمرا از التهاب سبز دشت می ربود به تربت کویر عاری عشق می رساندکسی که تیرگی دیرگاه عادت بودن من رابا […]
۲۴ دی ۱۳۹۵

مرا ز جام باده‌ام جدا مکن

دگر مرا صدا مکنمرا ز جام باده‌ام جدا مکن که جام من به من جواب می‌دهدبه من کلید شهر خواب می‌دهددرون خواب‌های منتویی و دست‌های مهربانتویی و عهدهای استوارو هرچه هست عاشقانه پایداربرو مرا صدا مکنز […]