اشعار

۵ خرداد ۱۳۹۴

هر جا که سفر کردم،

هر جا که سفر کردم، تو همسفرم بودیوز هر طرفی رفتم، تو راهبرم بودیبا هر که سخن گفتم، پاسخ ز تو بشنفتمبر هر که نظر کردم، تو در نظرم بودیهر شب که قمر تابید، هر صبح […]
۲ خرداد ۱۳۹۴

هر شب من و دل تا سحر

هر شب من و دل تا سحر در گوشه ویرانه‏هاداریم از دیوانگى با یکدگر افسانه‏ها اندر شمار بیدلان، در حلقه بى‏حاصلاننى در حسابِ عاقلان، نى درخور فرزانه‏ها از مى زده سر جوشها، از پند بسته گوشهاپیوسته […]
۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۴

ای از شراب غفلت مست و خراب مانده

ای از شراب غفلت مست و خراب مانده با سایه خو گرفته وز آفتاب مانده تا چند باشی آخر از حرص نفس کافر ایمان به باد داده مست شراب مانده آنجا که نقدها را ناقد عیار […]
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴

باران که شدى

باران که شدى مپرس ، اين خانه ى کيستسقف حرم و مسجد و ميخانه يکيستباران که شدى، پياله ها را نشمارجام و قدح و کاسه و پيمانه يکيستباران ! توکه از پيش خدا مى آییتوضيح بده […]
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۴

گریه مستانه

امشب شده ام مست که مستانه بگریمبگذار شبی ، گوشه ی میخـــانه بگـــریمزآن آمده ام مست در این میکده کامشببر قـهـقهه ی ســاغــر و پیــمانه بگـــریمافسانهء دل قصهء پـــر رنــج و ملالیستبگذار براین قصه و افســـانه […]
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴

ساقیا می ده

ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را تا زمانی کم کنم این زهد رنگ آمیز را ملکت آل بنی آدم ندارد…….. قیمتی خاک ره باید شمردن دولت پرویز را دین زردشتی و آیین قلندر […]
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴

ترک خودپرستی کن

گر به چشم دل جاناجلوه های ما بینی در حریم اهل دل جلوه خدا بینی راز آسمانها را در نگاه ما خوانی نور صبحگاهی را بر جبین ما بینی در مصاف مسکینان چرخ را زبون یابی […]
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴

خانمانسوز بود، آتش آهی گاهی

خانمانسوز بود، آتش آهی گاهی                                  ناله ای می شکند پشت سپاهی گاهی گر مقدر بشود، سلک سلاطین پوید                              سالک بیخبر خفته براهی گاهی قصه یوسف و آن قوم چه خوش پندی بود                      بعزیزی رسد افتاده بچاهی […]