اشعار

۱۰ شهریور ۱۳۹۶

نگاه زن

زن ها، گاهی اوقات حرفی نمی زنند چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود! تنها با نگاهشان حرف می زنند …به اندازه ی یک دنیا با نگاهشان حرف می زنند.اگر زنی برایتان اهمیت دارد، […]
۲۷ مرداد ۱۳۹۶

من دچار خفقانم

من دچار خفقانمخفقان…من به تنگ آمده ام از همه چیزبگذارید هواری بزنم ، آیآی با شما هستم این درها را باز کنیدمن به دنبال فضائی می گردملب بامی …سر کوهی… دل صحرائی …که در آنجا نفسی […]
۲۶ مرداد ۱۳۹۶

آدمیست دیگر،

آدمیست دیگر،گاهی دلش برای خاطرات بسیار تلخش هم تنگ می شود… همان خاطراتی که با یادآوریشانقلبش در سینه جمع می شود،فشرده میشود،  هری می ریزد پائین و درد می کند…   خاطراتی که یک لبخند محواز […]
۱۴ مرداد ۱۳۹۶

تو از کدام بیابان تشنه می آیی ای باد

تو از کدام بیابان تشنه می آیی ای بادکه بوی هیچ گلی با تو نیست نه زوزه ی کشیده ی گرگ گرینه آشیان خراب چکاوکینه برگ خرماییتو از کدامبیابان می آیی ؟پرندگان غریبی از این کرانه […]
۱۴ مرداد ۱۳۹۶

دعوی چه کنی؟

دعوی چه کنی؟ داعیه‌داران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند» افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند اندوه […]
۲۸ تیر ۱۳۹۶

ﻣﺘﻦ ﮐﺎﻣﻞ ﺷﻌﺮ : ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ،

ﺍﺯ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮﻣﺠﺪﺍﻟﺪﯾﻦ ﻣﯿﺮ ﻓﺨﺮﺍﯾﯽ ‏( ﮔﻠﭽﯿﻦ ﮔﯿﻼﻧﯽ ‏) ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ .   ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ،ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ،ﺑﺎ ﮔوﻬﺮ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ .ﻣﻦ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺷﯿﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩﺩﺭ ﮔﺬﺭﻫﺎ،ﺭﻭﺩﻫﺎ ﺭﺍﻩ ﺍﻭﻓﺘﺎﺩﻩ .ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﺮﻡﯾﮏ ﺩﻭ ﺳﻪ […]
۲۰ تیر ۱۳۹۶

شب من

شب ها من همنشین مهربان ترین گلهای باغچه ام_نگاهم تا دور دست ترین اسرار ناگفته شب پر می گیرد_ومی بینم زمین .گلها .. پرنده ها ….ستاره ها واسمان پر از کلماتیست که با عشق بیگانه نیستند_ […]
۳۱ خرداد ۱۳۹۶

گفتمش ای دوست، دوست!

در زدم و گفت کیست، گفتمش ای دوست، دوستگفت در آن دوست چیست ؟ گفتمش ای دوست، دوستگفت اگر دوستی! از چه در این پوستی ؟دوست که در پوست نیست! گفتمش ای دوست، دوست گفت در […]