اشعار

۳۰ خرداد ۱۳۹۴

در این خانه کسی نیست

هر لحظه مزن در،که در این خانه کسی نیستبیهوده مکن ناله،که فریاد رسی نیست شهری که شه و شحنه و شیخش همه مستندشاهد شکند شیشه که بیم عسسی نیست آزادی اگر می طلبی،غرقه به خون باشکاین […]
۲۱ خرداد ۱۳۹۴

ﻧﮕﻮیید"

ﺭﺍﺯِ ﺩﻝِ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺷﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮیید”ﺍﺳﺮﺍﺭ ﻟﺐ ﻳﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﻏﻴﺎﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ “ﺍﺯ ﺑﻴﺨﺒﺮﺍﻥ ، ﺭﺍﻩ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﻣﭙﺮﺳﻴﺪ”ﺑﺎﺩﻝ ﺳﻴﻪ ﻫﺎﻥ ، ﻗﺼﻪ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ”ﺑﻮﻳﻰ ﺍﮔﺮﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﻴﺨﺎﻧﻪ ﺷﻨﻴﺪﻳﺪ”ﺍﻯ ﺍﻫﻞ ﻧﻈﺮ ؛ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻧﮕﻮﻳﻴﺪ”ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺍﻧﺎ ﺍﻟﺤﻖ […]
۲۰ خرداد ۱۳۹۴

زیبا غزلی از پادشاه ملک سخن وشعر .شیخ اجل سعدی

چه دل‌ها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزتدریغا بوسه چندی بر زنخدان دلاویزتخدنگ غمزه از هر سو نهان انداختن تا کیسپر انداخت عقل از دست ناوک‌های خون ریزتبرآمیزی و بگریزی و بنمایی و برباییفغان از […]
۱۸ خرداد ۱۳۹۴

خیز و صفا کن که مژده سحر آمد

بانگ خروس از سرای دوست برآمدخیز و صفا کن که مژده سحر آمدچشم تو روشنباغ تو آباددست مریزادهشت حافظ به همره تو که آخردست به کاری زدی و غصه سر آمدبخت تو برخاست ….صبح تو خندید […]
۱۸ خرداد ۱۳۹۴

رانده ز میخانه

من رانده ز میخانه ام از من بگریزیدسرگشته چو پیمانه ام از من بگریزیددر دست قضا جان بلب و دیده به مینادُردی کش دیوانه ام از من بگریزیدآن شمع مزارم که ره انجمنم نیستمهجور ز پروانه […]
۱۶ خرداد ۱۳۹۴

سلام ماهی ها… سلام، ماهی ها

سلام ماهی ها… سلام، ماهی ها سلام، قرمزها، سبزها، طلائی ها به من بگوئید، آیا در آن اتاق بلور که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است و مثل آخر شب های شهر، بسته و خلوت […]
۱۶ خرداد ۱۳۹۴

مستی ما، مستی از هر جام نیست…

مستی ما، مستی از هر جام نیست…مست گشتن ، کار هر بد نام نیست! ما ز جام دوست، مستی میکنیم…خویش را فارغ ز هستی میکنیم! می ، پلیدی را ز سر بیرون کند…عشق را در جام […]
۱۵ خرداد ۱۳۹۴

رهتوشه غربت

ای يارای آنكه دستان آواره اترهتوشه ی غربت ِمنندوقلب آوازه گرتتكه ای سوزان از سرزمين مناندوهم را شادمانه بپوشانگل بارانم كن با بوسه ها وميخك ها ” به ياد می آورم سرزمين ِمان رابا گيسوانی سوختهودستانی […]